داستان آلپ: آنت من – بچه های کوه آلپ (به ژاپنی: アルプス物語 わたしのアンネット، به انگلیسی: Story of the Alps: My Annette) یک مجموعه انیمه ۴۸ قسمتی است که توسط استودیو نیپون انیمیشن بر اساس رمانی از پاتریشیا سن جان نویسنده انگلیسی به نام گنجهای برف ساخته شدهاست. پخش آن از ۹ ژانویه ۱۹۸۳ در شبکه فوجی تلویژن آغاز شده و تا ۲۵ دسامبر ۱۹۸۳ ادامه داشتهاست.
داستان بچه های کوه آلپ :
آنت برنیﻳﺮ، دختر نوجوان و خوﺵ قلبی است که با پدر و برادر کوچکش، دنی ﺑﻪهمراه مادربزرگ ساﻝخوردهﺍش در دهکده ای کوچک ﺑﻪنام روسینییر (Rossinière) در دامنه ی کوهﻫﺎی آلپ سوییس زندگی ﻣﻰکند.
وقتی آنت تنها هشت سال داشت، مادرش را هنگام زایمان دنی از دست داد و از آن پس چون خانوادهﺍش توانایی استخدام خدمتکار را نداشت، خود مسئولیت کارها را بدوش گرفت و با مدیر مدرسهﺍش توافق کرد که در خانه و با راهنمایی مادربزرگش به تحصیل ادامه دهد. وقتی دنی آﻥقدر بزرگ شد که خود ﺑﻪتنهایی از پس کارها برﻣﻰآمد، آنت دوباره به مدرسه بازگشت و نمرات خوبی هم ﺑﻪدست آورد. یکبار دنی در شب کریسمس پنج سالگیﺍش، گیوهﻫﺎی خود را بیرون از خانه روی برفﻫﺎ گذاشت تا بابانوئل در آنﻫﺎ برایش هدیه بگذارد. فردا صبح، در اوج ناباوری همگان، یک بچه موش خرمای سفید و کوچک درون گیوهﻫﺎ چنبره زده و خفته بود. دنی آن را کلوس نامید و آن دو از آن پس جداییﻧﺎپذیر گشتند.
درست بر روی تپه مقابل، روبهروی کلبه آنها، لوسين مورل، همكلاسي آنت، به همراه خواهر بزرگش، ماري و مادر بيوهﺍش زندگي ﻣﻰكند…
کارتون زیبای سندباد در اواخر دهه شصت و اوایل هفتاد خورشیدی از طرفداران بسیاری برخوردار بوده است. سندباد پسری است که به دنبال ماجراجویی میره و شخصیت اصلی کارتونه، داستان این کارتون برداشتی از هزار و یکشب که در اصل ایرانیه ولی چون ماجراهاش توی بغداده (اون زمانها بغداد مال ایران بوده) با نام شبهای عربی مشهوره. این کارتون محصول سال ۱۹۷۵ کشور ژاپن به کارگردانی (فومیو کوروکاوا -هیکو اکازاکی) می باشد.
ایکیو سان (به ژاپنی: 一休さん Ikkyū-san) نام یک مجموعه انیمهٔ ۲۹۶ قسمتی، از محصولات Toei Animation است که از اکتبر ۱۹۷۵ تا ژوئن ۱۹۸۲ از کانال TV Asahi پخش شد. داستان مجموعه الهامگرفته از زندگی راهب بودایی ایکیو است. بخشهایی از این مجموعه از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز پخش شدهاست.
ایکیو پسر یک امپراتور بوده است و در دوره حکومت شوگونها که حکومت را از دست امپراتورها خارج کردند، مادرش مجبور شده به همسری یک شوگون درآید و برای همین او را به معبد فرستاده است. این کودک مراتب رشد و ترقی را در معبد، خیلی زود طی میکند و در کارها از خود خلاقیت منحصربهفردی نشان میدهد. او هر زمان که تصمیم به تمرکز میگیرد دو انگشتش را روی سرش میچرخاند و بعد شروع به فکر کردن میکند. جمله ایکیو مرد کوچک یکی از دیالوگ های به یاد ماندنی این کارتون می باشد.